راهی به سوی خوشبختی

ساخت وبلاگ
خب از امروز بگم که روز خوبی بود و فوق العاده سردددددددددد +از اونجایی که فردا تولد بابام بود و یادم بود و مهم تر از اون با وجود اینکه دل خوشی ازش ندارم دلم نمی خواست تفاوت بین مامانمو بابام گذاشته باشم و گفتم شاید دلش بشکنه رفتم و یه شاخه گل براش از راه برگشت دانشگام خریدم و وقتی رسیدم خونه بهش دادم که خیلی خوشحال شد...وخب چرا منم از خوشحالیش خوشحال شدم... و امروز یه اتفاق جالب که افتاد این بود که توی ایستگاه که ایستاده بودم دیدم اسمون فوق العاده قشنگه و شانس اوردم که گوشی مامانم پیشم بود اخه چند وقتیه داده دست من... منم عکس گرفتم از اسمون ...واقعا قشنگه این عکس ... حالا هم عکس گل و هم اسمونو میزارم  :) اینم اسمون قشنگ شهرمون تازه نکته ی جالبش اینجاست که عکسو اگه سیو کنینو برعکس کنینش توی لپ تاپتون یا گوشیتون شبیه دریاست امتحان کنین ضرر نداره:)منم تازه کشفیدمش... راهی به سوی خوشبختی...ادامه مطلب
ما را در سایت راهی به سوی خوشبختی دنبال می کنید

برچسب : امروز چندمه,امروز تولدمه,امروز نما, نویسنده : fatemehsfsa بازدید : 65 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 3:44

به درک که قبول نکردن...اصلا می خوام قبول نکنن ...

+طرحای خوبی زدم ولی می گه فک نکنم باب میلشون باشه...به جهنم که باب میلشون نیس ...نکبتا...

+من که چیزو از دست ندادم! تا یک شنبم بازم وقت بهمون داده ولی من دیگه وقتمو نمیزارم روی طرح زدن ...

اصلا می خوام صد سال سیاه طرح براشون نزنم..

پروها...

+اما هنوز امیدوارمو امیدمو از دست ندادم ...

و خوشحالم که تلاشمو کردم برای دل خودم...

خدایا خیلی دوست دارم...

راهی به سوی خوشبختی...
ما را در سایت راهی به سوی خوشبختی دنبال می کنید

برچسب : به جهنم که جهنم رفتیم,به جهنم,به جهنم که رفتی, نویسنده : fatemehsfsa بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 3:44

الان دندون پزشکیم... 

بیحسی زدم  ...

برای بار اول دارمدندون درست میکنم... 

اخ که چقدر میترسم.... 

امپولشم درد داشت:(

 

راهی به سوی خوشبختی...
ما را در سایت راهی به سوی خوشبختی دنبال می کنید

برچسب : lk k kl, نویسنده : fatemehsfsa بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 3:44

دندونمو پانسمان کرد چون دید خونریزی دازه ادامه نداد گفت دوشنبه اون هفته بیا.... گفت اگه درد بیاد یا باید تحمل کنی یا بری پیش یکی دیگه:(دعا کنین درد نیاد توی این هشت روز... خدایا خودت کمکم کن.... 

راهی به سوی خوشبختی...
ما را در سایت راهی به سوی خوشبختی دنبال می کنید

برچسب : دندون طلا,دندون عقل,دندون درد, نویسنده : fatemehsfsa بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 3:44

بعد از خوردن یه استامینوفن و دوتا مفنامیک اسید بالاخره درد دندونم اروم گرفت...وای خدایا شکرت...داشت دیونم می کرد...

راهی به سوی خوشبختی...
ما را در سایت راهی به سوی خوشبختی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatemehsfsa بازدید : 30 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 3:44

این بابای من جون تو جونش کنن نفهمه... اینقدر لجم می گیره که همش مقایسم می کنه با هر خری که میرسه... اخر شبیه اعصابمو ر** توش... اه فک کرده من نمی تونم جوابشو بدم... فک کرده هیچی نمی گم خرم و نمی فهمم... فک کرده من می ترسم از اینکه منو بزنه ...هه خیلی وقته دیگه واسم عادی شده این موضوعا...خیلی وقته که دیگه کتک خوردن برام عادی شده... فک کرده خوب برخورد می کنم فراموش کردم که چقدر احمقه...فک کرده فراموش کردم حرفایی که بهم زده رو... انوقت در جواب خیلی از حرفا می گه کتک پدرو مادر گله... هه ... احمقی دیگه نمی فهمی ... نمی فهمی وقتی من نزدیک یه سال از نظر روانی بهم ریختم یعنی چی ... نمی فهمی که من دو هفته ی کامل خوابم نمی بردو همش کابوس می دیدم یعنی چی... نمی فهمی که اشک ریختن بی مورد و بی دلیل یعنی چی ... نمی فهمی که بهترین لباسو که دوسش داشتم چرا انداختمش دور... هر بار کتک خوردم اون لباسی که تنم بود اون موقعو انداختم چون وقتی می پوشیدم جس بدی داشتم چون یاداوری می شد برام .. چوون فحشا و دری وریایی که بارم کرده بودی یادم میومد... چون تحقیر شدنامو یادم میاورد ... پچون حس می کردم چقدر احمقم چقدر راهی به سوی خوشبختی...ادامه مطلب
ما را در سایت راهی به سوی خوشبختی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatemehsfsa بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 3:44

زندگی ای که بیدار شدنش با دعوا باشه چه فایده ای داره؟!اینقدر بغض دارم که حتی دیگه بی صدا اشک ریختنم دردمو دوا نمی منه!!! خداجونم عزیز دلم من به چه قیمتی باید زجر بکشم؟!گناه من به جز دختر بودنم چی بوده هان؟!خداجونم خستم خستم از الکی قوی نشون دادن خودم... عزیز دلم به بزرگیت قسم خستم...  خدایا مگه نمیگی من بی نیازت می کنم اگه یه قدم به طرفم بیای صد قدم به طرفت میام... قربون اون عزمتت برم که توش شکی نیس پس چرا باید زندگی منو امسال من اینطوری باشه. .. خدایا یادت بمونه اگه یه روزی من این بابای نامردمو بخشیدم تو نبخشیش چون ندونسته لهمون کرده همیشه...  خدایا خستم..  خیلی زیاد راهی به سوی خوشبختی...ادامه مطلب
ما را در سایت راهی به سوی خوشبختی دنبال می کنید

برچسب : خدایا خستم,خدایا خستم از دنیات,خدایا خستم چیکار کنم, نویسنده : fatemehsfsa بازدید : 58 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 3:44

صبح زود بابام پاشده دادو بیداد که چرا اینا عین حیون خوابیدنو نماز نمی خونن... هه جالبتر از اون اینه که فرق انسانو حیونو توی نماز خوندن میدونه ن توی عقلو اختیار... داداشم که پا نشد ولی منو مامانم چون میدونست به تازگی نماز می خونم اومده بهم می گه پاشو نمازتو بخون... می گم نمی خوام می خوام نخونم با کارای این مرتیکه می گه پاشو دست نماز الکی بگیرو بخواب... وقتی اینو گفت یهویی دلم سوخت برا مامانم نمیدونم چرا... پاشدم دست نماز گرفتم بعد اومدم بیام بخوابم  به خودم گفتم من که با خدای خودم مشکلی ندارم من با بابام مشکل دارم و این شد که نمازو خوندم ...توی نماز اشک ریختمو و حرف زدم با خدا ... بهش گفتم خستم... بهش گفتم گم اوردم... بهش گفتم از بابام خستم... بهش گفتم من سعی می کنم دوسش داشته باشم ولی خود احمقش نمیزاره... بهش گفتم خستم از این دنیات که مجبورم لبخند بزنم تا لااقل کسی ازم نپرسه چه مرگمه... خستم از اینهمه اجبار... پوشش به اجبار  ... نماز به اجبار ...چادر به اجبار...عقاید به اجبار...همه چیز اجبار ... خدایا کمکم کن که راحت شم از دست بابام...   راهی به سوی خوشبختی...ادامه مطلب
ما را در سایت راهی به سوی خوشبختی دنبال می کنید

برچسب : خوشا آنانکه در گهواره مردند,خوشا آنانکه در گهواره مردن,خوشا آنانکه در راه عدالت, نویسنده : fatemehsfsa بازدید : 200 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 3:44

اخیش فردا از 12 ظهر کلاس دارم تا دو بعدشم دیگه کلاس ندارم تا ساعت پنج ...این ساعتای بیکاریمو خونه نمیام بیام که چی بشه که همش استرس داشته باشم؟!؟!؟ +++خونه ی ما اونوقتایی که ارامش واقع باشه استرس هست... برام جالبه که توی خونمون هیچ وقت احساس ارامش ندارم...مثه قفس می مونه همیشه برام... درسته روزای خوبم داشتیم ولی همیشه استرس و تنش توی خونمون بوده و هست... چرا دروغ بگم من هیچ وقت از برگشتنم به خونمون خوشحال نبودم چه وقتی که مدرسه میرفتم چه حالا که دانشگا میرم... درسته برای هدفم دارم درس می خونم ولی نصف این درس خوندنا برای بیرون بودن از خونست... فضای خونمونو هیچ وقت دوست نداشتم... همیشه فضایی بوده که دعوا بوده توش همیشه جنگو دعوا ...حتی توی حرفای عادی هم فحش بوده ... همیشه استرس اینکه نکنه کاریو اشتباه انجام بدم بوده... هیچ وقت نشده محض رضای خدا من کاریو اشتباه انجام بدم(که نمیدم) و اونا بدون  دعوا بهم بگن و با خوبی و بدون استرس... همیشه توی راه خونمون  اینقدر استرس دارم برای اینکه میدونم دوباره دارم میرم خونه... درسته خدا نعمت پدرو مادر بهم داده و درسته دوسشون دارم و خدا رو شکر می کنم ول راهی به سوی خوشبختی...ادامه مطلب
ما را در سایت راهی به سوی خوشبختی دنبال می کنید

برچسب : دلم گرفته,دلم گرفته ای دوست,دلم گرفته ای خدا, نویسنده : fatemehsfsa بازدید : 44 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 2:35

چقدر کسل کنندست ادم هر روز صبح با فحشو دعوا بیدار بشه!

+اخه میگن تنوع  لازمه!!!کاشکی لااقل توی نحوه ی فحش دادنشون  تغییراتی میدادن یا نمیدونم نحوه ی داد زدنشون یا کتک کاریشون...

نمیدونم شاید من زیادی دنبال تنوعم...

 

راهی به سوی خوشبختی...
ما را در سایت راهی به سوی خوشبختی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatemehsfsa بازدید : 31 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 2:35